بیوگرافی خود گفته دکتر ابو القاسم قلم سیاه در گفتگو با اسفنديار معتمدي


درباره نویسنده:آقاي اسفنديار معتمدي متولد 1317 در لنجان اصفهان، نويسنده، مترجم، پژوهشگر تاريخ آموزش و پرورش ايران و از معلمان باسابقه‌ي آموزش فيزيك است. ايشان از همكاران طرح نوين آموزش علوم در ايران¦nbsp; هستند و تا كنون بيش از 50 كتاب براي دانش‌اموزان و معلمان تاليف يا ترجمه كرده‌اند.


اين طور که در شناسنامه‌ام قيد شده، من در دوم اسفند سال 1299 هجرى شمسى در يک خانواده يزدى مقيم کرمان، در کرمان متولد شده ام. پدرم شغل آزاد داشت و مادرم خانه دار بود. آنها از يک فرهنگ مذهبى خوبى برخوردار بودند؛ بخصوص مادرم که دختر امام جماعت يکى از قصبات يزد بود.

منزل ما در غرب کرمان، خارج از شهر، در محله‌اى به نام «چوپان محله» واقع شده بود. اين خانه را پدرم از دايى‌ام خريده بود و يک منزل معمولى بود که در آن زندگى نسبتاً ساده‌اى داشتيم. پدرم در مجموع 4 پسر داشت که يکى از آنها فوت کرد و حالا من هستم و دوتا از ديگر برادرانم که يکى سرهنگ بازنشسته ارتش و ديگرى در مشهد به تجارت مشغول است. از 5 سالگى وارد مکتبخانه شدم. آنجا قرآن و گلستان سعدى را آموختم. نام سرپرست مکتبخانه را به ياد ندارم، ولى مى‌دانم مرد مسنى بود و فکر مى‌کنم معمم بود. در 7 سالگى به دبستان پهلوى وقت کرمان رفتم.

در آن زمان دوره دبستان نسبتاً مشکل بود. ما خيلى چيزها را مى‌خوانديم و ياد مى‌گرفتيم. سطح کار، بالا بود. حساب، هندسه، قرآن، عربى، فارسى، دستور زبان فارسى، علم الاشيا، ديکته، خط و کتاب شرعيات را ما به اندازه کافى مى‌خوانديم.

مدير دبستان ما، مرد سختگيرى بود و هرکس که دير به مدرسه مى‌آمد ترکه کف دستش مى‌زد و او را حسابى تنبيه مى‌کرد. من هم يک مرتبه تنبيه شدم، ولى يکى دو ترکه بيشتر نخوردم. در عوض يک معلم ادبيات داشتيم به نام آقاى آموزگار که خدا رحمتش کند! مرد شريفى بود. او در زمينه الهيات خيلى مرا تشويق مى‌کرد که اين تشويقها در زندگيم، بسيار موثر بود و باعث پيشرفت من شد. در 13 سالگى تصديق ششم ابتدايى را گرفتم و وارد دبيرستان شدم.

آقاى ابوالفضل همايى – اهل اصفهان – دبير ادبيات ما بود. آقاى گرکانى دبير زبان فرانسه ما بود، آقاى سيد محمد هاشمى به ما تاريخ درس مى‌داد. مهندس امين رضا که از هند فارغ التحصيل شده بود، دبير فيزيک مان بود. آقاى کيخسرو کشاورز هم دبير شيمى بود .

يک روز آقاى على اصغر حکمت وزير معارف (آموزش و پرورش فعلى) براى بازديد به کرمان آمده بود. او به همراه رئيس دبيرستان به سر کلاس ما آمد. در آن موقع من کلاس سوم دبيرستان بودم و درس تاريخ داشتيم آقاى سيد محمد هاشمى مدير روزنامه بيدارى کرمان دبير ما بود. ايشان آدم باسواد و مطلعى بود و در يک دوره هم نماينده محلى شوراى ملى شد. آقاى حکمت از بچه‌ها سوالاتى مى‌کرد که من در پاسخ به آنها پيشقدم بودم. آقاى على اصغر حکمت توصيه کرد که دانش‌آموزان خوب را به دانشسراى مقدماتى که خودش پايه گذار آن بود بفرستد. و هدفش اين بود که معلمان خوبى تحويل جامعه داده شوند.

دبيران دبيرستان هم مرا تشويق کردند که به دانشسراى مقدماتى رفتم و در آن جا شاگرد اول شدم در سال 1318 به دانشسراى عالى رفتم و براى ادامه تحصيل به تهران آمدم. در دانشسراى عالى استادان ما در فيزيک عبارت بودند از: مرحوم دکتر محمود حسابى، دکتر کمال الدين جناب، دکتر على اصغر آزاد، دکتر خمسوى، مرحوم دکتر اسمعيل بيگى، دکتر محمدباقر محموديان، در رياضيات آقاى دکتر اسدالله آل بويه، دکتر غفارى، دکتر وصال، و در شيمى آقاى دکتر شيخ، مرحوم دکتر پريمن، دکتر توسلى، دکتر رادفر، دکتر تقوي. ما براى استادان خود احترام زيادى قائل بوديم و هنوز هم هستيم. رئيس دانشسراى عالى در آن زمان مرحوم دکتر صديق اعلم و معاون دانشسراى عالى آقاى دکتر عبدالله شيبانى بود.

در سال 1322 از دانشسراى عالى در رشته فيزيک و شيمى به اخذ مدرک ليسانس نائل شدم و به منظور تدريس در شهر يزد (زادگاه اصلى پدر و مادرم) عازم اين شهر شدم پس از اينکه از دانشسراى عالى فارغ التحصيل شدم، چون تعهد دبيرى داشتم و يزديهاى مقيم تهران هم علاقه‌مند بودند که من در يزد تدريس کنم، به يزد رفتم و در دبيرستان ايرانشهر (بزرگترين دبيرستان آنجا) مشغول تدريس شدم. دو – سه ماه در يزد بودم که با همسرم – که عموزاده‌ام بود ازدواج کردم و پسر بزرگ من در سال 1323 متولد شد. من خدمت سربازى انجام نداده بودم. در سال اول تدريس، وزارت معارف براى من معافى تحصيلى گرفته بود، اما نگران بودم که در سالهاى بعد با زن و بچه چگونه به خدمت سربازى بروم.

سال بعد اداره نظام وظيفه اعلام کرد متولدين 1299 از خدمت معاف اند. تا سال 1335 در يزد به تدريس مشغول بودم و از آن سال به تهران منتقل شدم و در تهران تا سال 1339 در دبيرستانها تدريس مى‌کردم تا از سوى آقاى دکتر آزاد به دانشگاه تهران دعوت و به فرانسه اعزام شدم.

قرار بود که من 6 ماه آنجا باشم، ولى به سبب تحقيقاتى طولانى که در آنجا کردم و آنها خوششان آمد تا اخذ مدرک دکتراى علوم فيزيک به مدت سه سال در آنجا بودم. در پايان اين دوره تحصيلى، مرکز اتمى فرانسه نمى‌خواست که من به ايران برگردم و پيشنهاد حقوق زيادى کردند که آنجا بمانم به آنها گفتم که ايرانى‌ام و بايستى به کشور خودم برگردم. رئيس لابراتورى که در آنجا کار مى‌کردم، گفت: شما ناسيوناليست هستيد. گفتم: ناسيوناليست معنى ندارد. من مديون و بدهکار کشورم هستم. آنها به من اجازه داده‌اند که بيايم اينجا تحصيل کنم و الان تحصيلات من تمام شده است و بايد به کشورم برگردم. اگر من اينجا بمانم شما به من به عنوان فردى که از يک کشور عقب افتاده است نگاه مى‌کنيد. من بايد به کشورم برگردم.

در سال 1342 به ايران برگشتم و چون عضو وزارت آموزش و پرورش بودم، مى‌بايست به وزارت آموزش و پرورش مى‌رفتم، ولى آقاى مصطفى زمانى با انتقال من به دانشگاه تهران موافقت کرد و گفت حيف است که شما اينجا بمانيد. شما برويد در دانشگاه خدمت کنيد. در نتيجه من به مرکز اتمى دانشگاه تهران آمدم و به عنوان عضو پژوهشى اين مرکز مشغول خدمت شدم. يک سال قبل از جدا شدن مرکز اتمى از دانشگاه تهران و تشکيل «سازمان انرژى اتمى ايران» من به پيشنهاد دانشکده علوم دانشگاه تهران عضو آموزشى اين دانشگاه شدم و هنگام جدا شدن اين سازمان از دانشگاه در سمت خودم باقى ماندم، تا سال 1364 که بازنشسته شدم. پس از بازنشستگى دوباره در سازمان انرژى اتمى، به عنوان مشاوره آموزشى مشغول به کار شدم که تاکنون نيز اين همکارى ادامه دارد. البته در حال حاضر با دو سازمان ديگر نيز مشغول همکارى هستم، يکى مرکز تحقيقاتى و پژوهشى برنامه‌ريزى کتابهاى درسى وزارت آموزش و پرورش و ديگرى بنياد دانشنامه بزرگ فارسى ايران که رياست آنها به عهده آقاى احمد بيرشک است.

در طول مدتى که شروع به کار کرده‌ام تاکنون در سه زمينه آموزش، پژوهش و تهيه و تدوين کتاب‌هاى علمى فعاليت داشته ام.

در زمينه آموزشى که تا حدود زيادى توضيح دادم، در بخش پژوهش نيز تعداد زيادى از دانشجويان فوق ليسانس کشور را به تحقيق و پژوهش در زمينه مجهولاتى که کشور ما با آن روبرو بوده است، تشويق کرده ام؛ مثل ميزان راديواکتيويته در هوا، آب باران، مواد غذايى، برگ گياهان، برف، چاى، حبوبات، گندم و برنج و آبهاى معدني. همچنين با همکارى 10 دانشجوى فوق ليسانس روى تخصص خودم – يعنى کروماتوگرافى گازهاى موجود در هوا – نيز کار کرده ام.

بخش سوم فعاليت هايم، در زمينه تهيه و تدوين کتابهاى علمى است که يا به وسيله خودم و يا با همکارى وزارت آموزش و پرورش، دانشگاه تهران، سازمان انرژى اتمى و بنياد دانشنامه بزرگ فارسى به چاپ رسيده است. در مجموع من شبانه روز بيش از سه يا چهار ساعت نمى‌خوابم و بقيه اوقات مشغول فعاليت هستم. ان شاءالله اين فعاليت‌ها براى جامعه مثمرثمر باشد.

من از جمله افرادى هستم که ذاتاً به معلمى علاقه دارند. حتى در دوران دانش‌آموزى هم شاگرد داشتم. تعدادى از دانش‌آموزان بودند که به آنها درس مى‌دادم و کمکشان مى‌کردم. حتى کارنامه برايشان تنظيم کرده بودم و به آنها نمره مى‌دادم. خلاصه از بچگى شوق و ذوق معلمى داشتم و به همين جهت هم به دانشسراى مقدماتى رفتم. در نتيجه اگر با اين تجربه نوجوان شوم باز هم معلمى را انتخاب مى‌کنم. من هيچ وقت تقاضاى مادى نداشته ام.

پيام من به جوانان اين است که موفقيت در سايه سعى و تلاش و کوشش به دست مى‌آيد. جوانان ما بايد ببينند چرا مردم ژاپن يا آلمان در جهان امروز که بر پايه تکنولوژى استوار است، موفق اند؟ من خودم در ژاپن بوده‌ام . زندگى مردم آنجا سراسر تلاش و کوشش است. کارکنان ادارات ژاپن حتى بيش از ساعات موظف خود کار مى‌کنند و تقاضاى اضافه دستمزد هم ندارند. آنها تا کارشان تمام نشود به منزل نمى‌روند.

جوانان بايد همواره در راه صحيح منطقى کوشش کنند و هدفشان اين باشد که به مردم خدمت کنند و جامعه را بالا ببرند. آنها مطمئن باشند مردم به افرادى که به آنها خدمت مى‌کنند، رو مى‌آورند.

يکى از نکات مهم ديگر که باعث پيشرفت هر جامعه است، وجود يک نظم منطقى در آن جامعه است.

جوانان بايد عادت کنند به کارهاى خود نظم بدهند. در هرج و مرج هيچ وقت کارها سامان نمى‌يابد. متاسفانه جامعه ما هميشه دچار افراط و تفريط است. مردم عادت کرده‌اند بى برنامه حرکت کنند، در صورتى که اگر کمى به آنها فشار بياورند رعايت مى‌کنند، ولى وقتى آنها را آزاد مى‌گذارند، خودشان اين نظم را رعايت نمى‌کنند؛ البته اين چيزى نيست که با نصيحت درست شود و همه افراد و سازمانها اعم از خانواده، اجتماع، مدرسه و … بايد براى حل ضعف، تلاش عملى نمايند. به طور خلاصه ناآگاهى، بى نظمى، کاهل کوشى و زياده طلبى عوامل موثر رکود يک جامعه‌اند و جوانان بايد تلاش کنند که با اين نکات منفى مقابله نمايند و همواره براى رشد جامعه خود تلاش کنند.




فهرست کتابهاى استاد ابوالقاسم قلمسياه


1- زندگينامه علمى دانشوران

2- مکانيک برکلى

3- فرهنگ علم

4- مبانى راکتورهاى هسته اى

5- فرهنگ انديشه نو

6- فيزيک (1) سال اول مرکز تربيت معلم

7- فيزيک دوره‌هاى نظرى 6 جلد

8- مکانيک سال چهارم رياضى فيزيک

9- اندازه گيرى راديواکتيوتيه طبيعى هواى تهران

10- حفاظت راديولوژيکى محيط زيست

11- مقالات متعدد درسى براى دوره‌هاى کارشناسى و کارشناسى ارشد

یزدفردا



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا